۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

حقیقت گرایی در تفکر متعالی (از درس های هنر تفکر متعالی)



 در برخورد با واقعیت های گوناگون، ذهن به اَشکال مختلف ممکن است به موهوم گرایی مبتلا گردد و به اسارت باطل و تاریکی درآید.
برخی از این گمان های خطرناک و قضاوت های فلج کننده چنین اند :
«این[1] تمام واقعیت است. این، خودِ حقیقت است و جز آن، واقعیت دیگری وجود ندارد.»
و حال آنکه : حقیقت نامحدود و لایتناهی است. هیچ چیزی تمام حقیقت نیست. و هر چیزی جزئی از حقیقت است.
«این، تنها راه رسیدن به حقیقت است و جز این راه دیگری نیست.»
و حال آنکه : چون حقیقت نامحدود و بیکران است، راه هایی که به حقیقت منتهی می شوند نیز نامحدود است.
«این، تنها تفسیرِ صحیحی است که از حقیقت وجود دارد. بقیه ی تفسیرها باطلند. فقط این درست است و همه غلط می گویند.»
به عبارتی «معنی این، فقط همان چیزی است که من فهمیده ام و من برداشت کرده ام. این معنی دیگری ندارد.»
و حال آنکه، هر چیزی دارای ابعاد گوناگون است و از هر زاویه به آن نگاه کنی، معنایی دیگر و تعریفی دیگر دارد.
«مطابق این، هستیِ انسان محدود است.»
و حال آنکه، انسان تجسم حقیقت، و هستی او نامحدود است.
«مطابق این، پس حقیقت دیگری هم وجود دارد. این، حقیقتی جدید است.»
و حال آنکه، حقیقت یکی است و نه بیشتر. تنها، در قالب ها و شکل های گوناگون آشکار می شود.
«مطابق این، پس هستی ناقص و محدود است و کامل و نامحدود نیست.»
و حال آنکه، هستی، حقیقت است و حقیقت، نامحدود، و در نامحدود، نقص معنا ندارد.
«این، تنها واقعیتی بیرونی است. یا، این تنها واقعیتی درونی است.»
و حال آنکه، آنچه در درون است در بیرون است و آنچه در بالاست در پایین است.
«این، مطلقا درست و خوب است. یا ، این مطلقا بد و نادرست است.»
و حال آنکه، خوب و بد، زیبایی و زشتی، و درست و نادرست، نسبی است و مطلق نیست. 
«این، همان چیزی است که من برداشت کرده ام.»
و حال آنکه، برداشت عین واقعیت نیست. برداشت با واقعیت فاصله دارد و هرگز با آن یکی نیست.
«این، عمیق ترین و آخرین چیزی است که وجود دارد.»
و حال آنکه، هر معلول، علتی دارد. هرچیزی قبل و بعدی دارد و عمق هستی، نامحدود است.
«اگر من هم، به این عمل کنم و آن را به کار ببندم مثل گوینده می شوم.»
و حال آنکه هر انسانی منحصر به فرد است و با دیگری متفاوت. و اگر دو موجود متفاوت، کاری واحد را انجام دهند به نتیجه ای واحد نمی رسند. رسیدن به نتیجه ی واحد در شرایطِ کاملا مساوی امکانپذیر است.
«چیزی در مقابل این وجود ندارد.»
و حال آنکه، هرچیزی قرینه ای دارد. برای هرچیزی ضد آن و عکس آن هم وجود دارد. هر چیزی، بُعدی از حقیقت است.
... همچنین توهم ممکن است بگوید :
«چون گوینده (نویسنده، متفکر) این را درست گفته پس همه ی حرف ها و اندیشه های او نیز درست است.»
به عبارتی، «چون گوینده در این زمینه درست گفته پس باید حرف او در همه ی زمینه ها درست و نظرش در کل موارد صحیح باشد.»
«من می توانم این را به بقیه هم کاملا تعلیم دهم. چون آن را خوب فهمیده ام و قادرم منتقلش کنم.»
«تنها کسی که حقیقت را دریافته، همان کسی است که این را گفته و نه کسی دیگر. او تنها شخص باخبر و آگاه است.»
«چون این اعتقاد گوینده درست است و آن را قبول کرده ام پس همه ی اعتقادات او را نیز می پذیرم.»
«همه ی موضوعات و اتفاقات را با این می توانم تفسیر کنم. اصلا این، تفسیر اصلی و نهایی همه ی چیزها و تغییرات است. از حالا به بعد به جهان اینطور نگاه می کنم.»
...
از توهم بپرهیزید چنانکه از آتش می پذیرید.
برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد دوم)
تهیه و تدوین : پیما الهی



[1] منظور ازز کلمه ی «این» یک واقعیت، موضوع یا اندیشه است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر